اين مقالات برگرفته از منابع مختلف است و به معناي تاييد آنها از نظر اين موسسه نمي باشد ، تنها براي اطلاع عموم است
جريان توسعه شهري در ايران طي 20 سال گذشته باعث شد جمعيت شهر نشين بالغ بر 2 برابر شود و پيشبينيها حكايت از ادامه سريع اين رشد دارند.
در حال حاضر سرعت توسعه شهري از ظرفيت و توانايي دولت و شهرداريها در گسترش زير ساختها و ارائه خدمات و ايجاد اشتغال پيشي گرفته است. در نتيجه پديده اسكان غيررسمي به سرعت و به صورتي بيقاعده گسترش يافته است.
آمارها حكايت از آن دارند كه بين 20 تا 30 درصد جمعيت كلانشهرها و حتي بسياري از شهرهاي متوسط در زيستگاههاي نابسامان در حاشيه شهرها اسكان يافتهاند كه اين مناطق جايگاه فقيرترين گروههاي جمعيتشهري هستند و معمولا سطح زندگي ساكنان اين مناطق پايينتر از خط فقر يا حداكثر همسطح آن است. جمعيت ساكن اين مناطق كه اكثريتشان را مهاجراني از مناطق روستايي تشكيل ميدهند به شدت گرفتار بيكاري هستند.
بررسيهاي انجام شده نشان ميدهد كه اصولا رشد سكونتگاههاي غيررسمي و نامنظم و شكل گيري جزيرههاي فقر در حاشيه و درون شهرها بهدليل حذف اقشار كم درآمد از نظام برنامهريزي يا لحاظ نكردن آنها به صورت فعال بهعنوان گروههاي هدف در سياستگذاريهاست.
مطالعات بيانگر اين موضوع است كه اسكان كم درآمدها و ساماندهي و توانمندسازي بافتهاي نابسامان شهري از موضوعات و مسائل مهم توسعه شهري كشور است.
در كشور ما نيز اسكان غيررسمي با رشدي سريعتر از رشد شهر نشيني يا به تعبيري رسمي مواجه بوده و در واقع اسكان غيررسمي يكي از چهرههاي بارز فقر شهري است كه درون يا مجاور شهرها به شكل خودرو فاقد مجوز ساختمان و برنامه رسمي شهرسازي با تجمعي از اقشار كم درآمد و سطح نازلي از كميت و كيفيت زندگي شكل ميگيرد.
در واقع حاشيه نشيني پديدهاياست كه در طول 60 سال گذشته در شهرهاي بزرگ ايران پديدار شده و خانوارها و افرادي را كه در مجاورت شهرها، در شرايط نامطلوبي به سر ميبرند، در بر ميگيرد. حاشيه نشيني به معناي اعم شامل تمام كساني است كه در محدوده اقتصاد شهر ساكن هستند ولي جذب اقتصاد شهر نشدهاند.
جاذبههاي شهري و رفاه شهري، اين افراد را از زادگاهشان كنده و به سوي قطبهاي صنعتي بازار كار ميكشاند. اين ها اكثرا مهاجران روستايي هستند كه به منظور گذراندن بهتر زندگي راهي شهرها ميشوند.
بنابراين ميتوان تمامي افرادي را كه در جامعه شهري از نظر درآمد يا بهرهمندي از خدمات در شرايط نامطلوبي به سر ميبرند، حاشيه نشين به شمار آورده يا تمامي مهاجران روستايي را در اين دايره داخل كرد؛ ولي مفهوم پديده را اين چنين وسعت بخشيدن هرگز نميتواند راهحلي در برابر مشكلات ارائه كند، زيرا در يك اقتصاد آزاد چگونه ميتوان حد مطلوب رفاه را مشخص كرد؟ اين حد مطلوب آمادگي، توانمندسازي، مهارت، فعاليت و توانايي افراد وابسته است.
حاشيه نشيني قبل از انقلاب
مطالعات كارشناسان مسائل شهري نشان ميدهد تا سال 1320 اقتصاد شهر و روستا نسبتا توازن داشت. شروع حركتهاي مهاجرتي و آغاز توسعه شهرنشيني معاصر ايران مقارن سالهاي 1320 تا 32 است. در اين دوره بر اثر نابسامانيهاي اجتماعي و سياسي، اقتصاد ايران دستخوش ركود و طرحهاي نوسازي و توسعه نيز متوقف ميشود و روند تحولات اقتصادي و عمراني كشور از ادامه باز ميماند. از آنجا كه روند توسعه نوسازي عمدتا روندي شهري بوده، در اين دوره بهطور كلي حيات شهري مختل ميشود و بهرغم افزايش بيكاري در روستاها به مهاجرت گسترده روستائيان به شهرها نميانجامد، زيرا جذب بيكاران روستايي نيازمند وجود قطبهاي اقتصاد شهري است كه به علت ركود فعاليتهاي اقتصادي در شهر جاذبه كافي براي مهاجرت بيكاران روستايي پديد نيامده است.
با همه اينها مهاجرت آرام روستائيان به ساير نواحي همواره متداول بوده است. هنگامي كه عرضه نيروي كار در جامعه روستايي بيش از تقاضاي آن بوده، نيروي كار اضافي روستايي از دير باز جريان داشته و در واقع جابهجايي طبيعي جمعيت بوده است كه بنابر شرايط عرضه و تقاضاي نيروي كار خودبهخود تعادل داشته را برقرار كرده است.
مهاجرت روستايي در اين دوره الزاما به سوي شهرها نبوده است، بلكه كشاورز از روستايي به روستايي ديگر سفر و با همياري و مشاركت كشاورزان محلي كار ميكرد و با محيط اجتماعي جديدي كه همانند محيط زندگي او در زادگاهش بود، آشنايي داشت. به علاوه مهاجرت، فصلي و موقت بود نه دايمي و هنگامي كه كار و فعاليت در محيط روستايي تمام ميشد، مهاجر دوباره به زادگاهش برميگشت.
اين حركت پويا همواره در زندگي اقتصادي او ادامه داشت، گاهي نيز گروهي به صورت فصلي و موقت به شهرها روي ميآوردند، بيآنكه از زادگاه خود جدا شوند. هنگامي كه آنان در روستاكاري براي انجام نداشتند به شهرها و روستاهاي ديگر ميرفتند و سپس در فصل كشت و زرع راهي روستاها ميشدند.
از اين دوره به بعد رابطه نسبتا مقابل و موزون شهر و روستا كه با جذب مازاد اقتصادي روستا توسط شهر به پيدايش شبكه منسجمي از شهر و روستا انجاميده بود، بر هم خورد.
از سال 1332 به بعد با اجراي برنامههاي عمراني، دوباره روند نوسازي در شهرها پاگرفت و به اتكاي درآمد نفت بهعنوان مهمترين منبع ورود مازاد اقتصادي به شهرها، طرحهاي زيربنايي شهري و توسعه صنعتي به اجرا درآمد. از اين دوره به بعد، روند در حاشيه ماندن كشاورزي و روستائيان آغاز شد و آنان ديگر چارهاي جز مهاجرت به شهرها نداشتند. با وجود اصلاحات ارضي، سرمايهگذاريهاي اقتصادي، صنعتي و زير بنايي و خدمات اجتماعي در شهرها گسترش يافت.
به تدريج شهرهاي بزرگ و پايتخت كشور به مراكز اصلي اشتغال نيروي كار دستمزدي يا فراگير و تمركز سرمايه و امكانات و تسهيلات عمومي و رفاهي تبديل شد. پيداست كه در دهه 40 با كاهش نقش كشاورزي در اقتصاد ملي و ركود شديد اقتصادي در روستاها و بيزمين شدن ميليونها كشاورز و تبديل شدن آنها به خوش نشين و از سوي ديگر رشد همه جانبه اقتصادي، اجتماعي ، فرهنگي ، زندگي شهري، روند مهاجرت نيروي كار از روستاها به شهرها به ويژه شهرهاي بزرگ و پايتخت، شتاب گرفت.
از اين زمان به بعد روستائيان تهيدست، بيزمين يا كم زمين از روستاها به شهرهاي بزرگ، يعني به مراكز اصلي توليد و خدمات سرازير شدند و عرضه نيروي كار بر تقاضاي آن فزوني گرفت و به تدريج از سالهاي 1335 به بعد مهاجران تهيدست روستايي در محدوده شهرها، در اراضي باير يا غصبي با مواد و مصالح نامناسب از قبيل حلب، چوب، حصير، لاستيك فرسوده و خشت و گل و آجرهاي فرسوده و با همياري يكديگر سكونتگاههاي محقر و فاقد خدمات زيربنايي و رفاهي در محيطي آلوده و غيربهداشتي برپا ميكردند و در آنجا سكني ميگزيدند.
نخستين زاغهها در سالهاي 20 تا 25 در جنوب شهر تهران و در ويرانههاي سابق كورههاي آجرپزي جنوب شهر به وجود آمدند . كساني كه در اين زاغهها و گودها زندگي ميكردند، هم تهيدستان شهري و هم مهاجران روستايي و كارگران ساده ساختماني بودند.
در سالهاي 1325 تا 1335 آلونكهاي بهجت آباد در اراضي باير خارج از محدوده شهر تهران در شمال شهر بوستان و بعد آلونكهاي منطقه جنوبي فرودگاه مهرآباد و حلبيآباد منطقه راهآهن و ساير حلبي آبادهاي داخل محدوده و خارج از محدوده شهري در فاصله سالهاي 1335 تا 1345 در تهران به وجود آمد.
از سال 45 تا 50 نيز مهاجرت بيرويه از مناطق مختلف به شهرهاي بزرگ و پايتخت شتاب بيشتري گرفت و از اين زمان شكل حاشيه نشيني شهري بهعنوان يك شكل اجتماعي شهري و ساختاري خودنمايي كرد. شتاب گرفتن مهاجرتهاي داخلي و افزايش سريع جمعيت شهرها، به پيدايش صورتهاي گوناگون حاشيه نشيني در داخل محدوده و خارج از محدوده شهري و نيز در بافتهاي انحطاط يافته و فقير نشين شهرهاي بزرگ انجاميد.
حاشيه نشيني بعد از انقلاب
انقلاب اسلامي موجب در هم شكستن مقاومتهاي اداري در مقابل رشد حاشيههاي شهري و ادغام نواحي حاشيهاي در شهر شد، حتي در بخش عمده تصرف اراضي، در سالهاي اوليه پس از انقلاب روي داد. با از ميان رفتن نظام كنترل و نظارت بر توسعه شهري و افزايش قدرت اجتماعي اقشار كارگري و كم درآمد محلههاي حاشيهاي مجاور شهر دوباره به درون مرزهاي رسمي آن خزيد. مساحت شهر طي اين سالها 2 برابر شد.
اقشار كم درآمد براي تملك زمين و ساخت سريع مسكن به نواحي شرقي و جنوبي شهرها هجوم آوردند. ميزان مالكيت مسكن در شهر تهران در فاصله اين سالها از 53 درصد به 62 درصد خانوراهاي شهري افزايش يافت كه حدود نيمي از واحدهاي مسكوني شناخته شده طي اين سالها بدون جواز شهرداري بود. ركود اقتصاد ناشي از انقلاب در سراسر كشور و كاهش كنترل مديريت شهري، به علاوه برخي سياستهاي اعلام شده در حمايت از مستضعفان، مجددا تهران را به مركز مهاجرتهاي كشور تبديل كرد.
حدود 35 درصد از مهاجرتهاي بين استاني در فاصله سالهاي 56-1355 به استان تهران صورت گرفت كه در مقايسه با دهه قبل بسيار بالاست، اما با پايان جنگ و تقويت نظارتها و كنترلهاي رسمي بر ساخت و ساز در شهري مثل تهران و شروع برخي طرحهاي عمراني در اين استان كمكم از روند مهاجرت كاسته شده و سهم منطقه كلان شهري از مهاجرتهاي بين استاني دوباره به حدود 27 درصد كاهش يافت.
چنانچه رابطه شهر و حاشيه را در دوره پس از انقلاب مورد توجه قرار دهيم ميتوان به اين نتيجه رسيد كه بهرغم رشد و ادغام محلههاي حاشيهاي تهران در سالهاي اوليه انقلاب درون شهر فاصله شهر و حاشيه طي دهه دوم پس از انقلاب رشد كرده است.
نويسنده: حسين سپهري
برگرفته از سايت روزنامه همشهري
© کپی رایت توسط موسسه فرهنگی هنری قلم صنع (کلیه حقوق مادی و معنوی مربوط و متعلق به این سایت است.)
برداشت مقالات فقط با اجازه کتبی و ذکر منبع امکان پذیر است.
نوشته شده در تاریخ: 1386/12/22 (3713 مشاهده)