تاریخ: یکشنبه 10 آبان 1394 - 22:02 عنوان: تهران چه شهر گندیه
من شهرستان بزرگ شدم جایی که بابام اگه میگفت تو راهم ده دقیقه بعدش میرسید ولی اینجا شوهرم میگه تو راهم وسه ساعت بعد میرسه خسته شدم از منتظرش بودن. اونقدر منتظرش بوده ام که وقتی میرسه دیگه خسته شده ام وحوصله ندارم تحویلش بگیرم. همیشه سعی کردم خودمو مشغول کنم که حتی دیر دیر هم که میرسه من نفهمیده باشم ولی نشده . بازم دیرتر از اونی رسیده که انتظارشو داشته ام.اینقدر ناراحت میشم از این دیرکردناش که وقتی میاد از دستش عصبانی ام واصلا یه جورایی انگار عادت کردم به تنهایی. میگم خب که چی. برو هرجا که تا الان بودی. و دیگه احساس زندگی مشترک نمی کنم احساس هم خوابگاهی بودن دارم باهاش.جقدر زندگی تو شهرستان آرامش داره چقدر زیباتره. یکی از دوستای شوهرمم تو کله اش کرده که زیاد تو خونه نباشی عزتت کم میشه وقتی کم بری بیشتر قدرتو میدونه خانمت! خیلی تعلیم اشتباهیه. به نظر من هوا تاریک نشده مرد باید تو خونه باشه وگرنه این زندگی زندگی نیست. کاش با همون همشهریای خودم ازدواج کرده بودم وارامش زندگی تو شهرستان رو داشتم
saman1364,
اوه نگو آبجی مث اینکه به تهرونیاش برخورد!!
مشکلی نی مام خودمونو میزنیم به کوری و فرق بین تهران شهرستانو نمیبینیم
حالا چه فرقی میکنه یه تیکه زمین باشه دیگه حالا تهران یا شهرستان! ها! شهرستانیا تو زمین آبا اجدادی خودشون
کار کنن تهرونیام شهر خودشونو آباد میکنن! آباااااااداااااا ! آره عزیز .. _________________ پروردگارا
قلبم را تاریک و تار مکن بعد از آنکه هدایتم کردی
تهران رو من یکی خیلی دوسش دارم.بهترین شهرهست واسه زندگی از جای خلوت واسه زندگی اصلاخوشم نمیاد.دلم جای شلوغ میخواد دوست ندارم همه چی دور وبرم باشه زود برسم خونه زود برسم سرکار.البته یه وقتایی خوبه زود برسی ولی کم نه همیشه. همه چی اینجاهست هر کاری آدم بخواد اینجا میتونه انجام بده وپیشرفت کنه.این دو روز هم حسابی بارون باریده خیلی خوب وخنک شده خیلی حس خوبیه _________________ نه آن باش که از تو سیر شوند
نه آن باش که بر تو شیر شوند ...
خب البته خوبیایی هم داره همون در بیابان لنگ کفش هم نعمت است یا در شهر کوران یک چشمی پادشاه است تو این کشور عقب مونده اینقدر به شهرستانا نرسیدن که همه فرار کردند وهجوم اوردن به تهران وتهران هم شد این.
کاش بهتر میشداوضاع مردممون.
داد زد چرا کسی به دادمان نمی رسد دستهای عاشقانه تا دهان نمی رسد
داد زد تمام چیزهای خوب از شماست نان وعشق وگل چرا به دیگران نمی رسد
گفت ای خدای مهربان به من بگو چرا؟ حرفهای ما به گوش آسمان نمی رسد
آری آری اعتراض واعتراض وعشق حق ماست حق مردمی که دستشان به نان نمی رسد
منکران عشق را نگاه کن تمامشان عاشقند وعاشقی به فکرشان نمی رسد.....
صبح رفتم یه بیمارستان دولتی تو جنوب شهر ته وتو دربیارم که یه زایمان کم خرج اونجا چند میشه گریه ام گرفته بود از وضع بیمارستان از وضع مردم. پولی داشتم برای رفتن به بیمارستان خصوصی ولی یکی از دوستام احتیاج مبرمی پیدا کرده و قصدم اینه که به او قرضش بدم وخودم برم دولتی. برام دعا کنید پول که نداریم لا اقل جون داشته باشیم برای تاب آوردن تو بیمارستان دولتی وسالم در بردن از دست دانشجوهایی که روی آدم عمل جراحی می کنند تا یاد بگیرند
آره بده. اول باید پول داشته باشی که خرج درمانت کنی بعدا بیمه بهت میده. حالا اگه نداشته باشی به کسی مربوط نیست باید بری بمیری یا بری تو بیمارستان دولتی حالا دیگه بسته به عذرائیله که حال داشته باشه بهت سر بزنه یا نه.
تمام زمانها بر حسب GMT + 3.5 Hours میباشند رفتن به صفحه 1, 2, 3, 4, 5بعدی
صفحه 1 از 5
شما نمی توانید در این بخش موضوع جدید پست کنید شما نمی توانید در این بخش به موضوعها پاسخ دهید شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش ویرایش کنید شما نمی توانید موضوع های خودتان را در این بخش حذف کنید شما نمی توانید در این بخش رای دهید
بخش مشاوره زیر نظر آقا قاسمی کبریا به پاسخ سوالات شما میپردازد.
مطالبي كه دكتر قاسمي كبريا مي فرمايند با نام ايشان (kebria) منتشر مي شود و بقيه مطالب ارسال شده فقط
به عنوان همكاري در يك موضوع توسط كاربران ديگر ارسال شده و هيچ مسئوليتي متوجه موسسه قلم صنع نيست. قوانين مهم